خیلی وقت ست ...
داشتم برای ت نامه می نوشتم یادم آمد که خیلی وقت ست آدرس ت را عوض کرده ای و چیزی برای م ننوشته ای. می خواستم از احوالات این روز ها بگویم که چندان سخت هم نمی گذرد و بعد هم برای ت دو نقطه دی بکشم که نیش بازم را ببینی. ضمیمه ی نامه هم یک عکس قدیمی بگذارم از وقتی که موهای م کمتر سفید بودند و چال لپ های م وقت خندیدن بین چین های صورت گم نمی شد. که تو هم در جواب برای م بنویسی هنوز مثل گذشته خوشگل می خندی.
داشتم برای ت می نوشتم که دیشب وقتی آن گربه ی لاغر را جلوی در دیدم به یاد تو چند سوسیس کیلویی پنج و چهارصد برای ش بردم و بعد هم آمدم داخل خانه و بلند به تویی که در خانه نبودی گفتم که حاصل عشق بازی های بهاری ی که اوایل پاییز تمام می شوند گربه هایی ند که تلف می شوند. بعد تو از آشپزخانه صدای ت بلند می شد که چه اقای خوش ذوق ی و من به الکی تعریف کردن ت دلم خوش شود.
بعد تر برای ت تعریف می کردم که دیروز که باران آمده بود یاد بار اول دیدارمان افتادم. یادت هست؟ باران نم نم می زد و وقتی خداحافظی کردیم به هم پیام دادیم که چه باران قشنگی و یک دقیقه بعد سیل بود که از آسمان می بارید و چند دقیقه بعد تر ش تگرگ. چه کسی باورش می شد وسط بهار تگرگ بیاید؟ بعد تو در جواب م می نوشتی که معجزه بود!
بعد در پایان نامه برای م پی نوشت بگذاری که نامه را مثل باقی نامه های ت در گلدان گذاشتم. آخر بوی دست ت به نامه مانده بود.
داشتم برای ت نامه می نوشتم اما یادم آمد خیلی وقت ست آدرست را عوض کرده ای.