یک جای عادی

نوشته های من یا گاهی نوشته های خوبی که به چشم م میان

یک جای عادی

نوشته های من یا گاهی نوشته های خوبی که به چشم م میان

نوشتن ذهن م رو مرتب می کنه. شاید نوشته هام تاثیر مهم ی در زندگی کسی نداشته باشن اما حال خودم رو خوب میکنه. این نوشته ها شاید واقعیت نباشن و شاید باشن.

این جا دیگه ته ش بود

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۰۶ ب.ظ

تا حالا شده برسی به آخر ش؟ یعنی برسی به جایی که با خودت بگی : خب دیگه تموم شد. این هم جایی که فکر ش رو می کردی.

بعد بنشینی و با خودت فکر کنی که : حالا که دیگه نمی خوام به چیزی برسم باید چه کنم؟

اولین جوابی که به ذهن من رسید این بود که : گور بابای بچه ی خودم اند اوری ثینگ الز!

بلند شدم و یه مشت قرص بالا رفتم و مثل احمق ها نیم ساعت بعدی که سر گیجه و حالت تهوع به حس هایم اضافه شد دست م را گذاشتم زیر چانه م و فقط به تلویزیون خاموش خیره شدم و به تنها کسی که میخواستم حقیقت را بداند اس ام اس زدم که : هی بوی! گود بای اند هو ا نایس لایف! آیم لیوینگ!

اون هم گفت که : هو ا نایس تریپ!

و من گفتم : این تریپ نیست اسکل! گمونم تموم میشه. یا حداقل به آدمی که قراره بره این جا میگن رفته تبعید نه تریپ. چی میشد خارجی ش؟ به قول تو بانیشمنت گمونم.

باز هم شوخی ش گرفت که : چقد بهت گفتم سمت این سیاست کوفتی نرو.

جواب دادم : آشغال من الان سی و پنج دقیقه از خوردن حدود هفده تا قرص خوردنم گذشته و گمون کنم تموم میشه الانا.

تازه در همان حدود بود که جدی گرفته شدم. چون جواب بعدی این بود که : دبلیو تی اف! تو ... خوردی که خوردی؟ چه ... ی خوردی؟

گفتم : قرار نشد دم آخری اینطوری با من زر بزنی. من خودم استاد زر زدنم. خواستم پس فردا که فهمیدی تو کم کم به بقیه بگی که بعدش داستان هام معروف شه حداقل.

گفت : شات د ... آپ و گو تو هل! - نه هل نه - هاسپیتال!

گفتم : برو عامو من دیگه نمی تونم حرف بزنم. لذت خاصی داره که خودت تموم ش میکنی. تا قبل از بیست و هشت تو هم انجام بده.

فکر کنم زنگ خانه را زدند و من بلند شدم که در را باز کنم که همان جا افتادم غش کردم و بعد آن قدر بالا آوردم که اگر " د بوی " نرسیده بود و از حلق م خارج نمی کرد آن آشغال ها را خیلی زودتر از اثر قرص ها از خفه گی می مردم.

چند روز ست که در مراقبت کامل م؟ یادم نمی آید.

  • محمد ابراهیمی

نظرات  (۶)

قلم خوبی داری
فوق العاده بود
با ارفاق بیست میدم

پاسخ:
:-)
چه خوب
به قول چاوشی:
خودکشی کار آدمای ضعیفه

:)
پاسخ:
خب امکان ش هست آدم واقعا ضعیف شه
نیست؟
آره
اما آدمی که دست به خودکشی می زنه، به بن بست رسیده
تا بحال کدوم ما پیش خودمون فکر کردیم که،
چی میشه که یه آدم به بن بست می رسه؟!

اونقدر ترس از خودکشی کسی که دوستش دارم در وجودم بود و هست
که اگر نیم ساعت ازش بیخبر باشم فکر می کنم باز ...

نکن این کارو با کسایی که دوستت دارن ...


پاسخ:
اون م همین رو می گفت ش
کسی که خودکشی میکنه یعنی هنوز زندگی کردن رو بلد نیست و اونقدر شعور نداره که بفهمه بدتر از اونچه که از اون رنج میبره هم وجود داره.کسی که خودکشی میکنه نوک دماغشو میبینه فقط.

دیدم کسایی رو که بد ترین اتفاق ها-چیزهایی که حتی به مغزت خطور نمیکنند-برایشان افتاده و راست راست راه میروند و طوری حرف میزنند که انگار آب از آب تکان نخورده و هیچ اتفاقی نیوفتاده.

این آدم ها انرژی میدهند به آدم.
این آدم ها معرکه اند.
پاسخ:
اوممم
اینا یه سری نوشته س
که می تونه برای یه آدم بی شعور هم باشه
اینو که خوندما هرچی غم داشتم یادم اومد
آخه چرا اینقدر نا امید؟؟؟
پاسخ:
نویسنده ی این سطور چند روز حال ش خیلی بد بوده!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">