یک جای عادی

نوشته های من یا گاهی نوشته های خوبی که به چشم م میان

یک جای عادی

نوشته های من یا گاهی نوشته های خوبی که به چشم م میان

نوشتن ذهن م رو مرتب می کنه. شاید نوشته هام تاثیر مهم ی در زندگی کسی نداشته باشن اما حال خودم رو خوب میکنه. این نوشته ها شاید واقعیت نباشن و شاید باشن.

اگر پوسیدید بروز ش ندهید

سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۱، ۰۵:۰۰ ب.ظ

سعی کنید که اگر خون بالا می آورید در سطل کنار دوستان تان نباشد. این اولین جمله ای ست که بعد از سه ساعت در دانشگاه مورد توجه قرار گرفتن به نظرم می رسد. االبته مورد توجه قرار گرفتن در اصل چیز بدی نیست. اما چاشنی دل سوزی همیشه این لذت مورد توجه بودن را خراب می کند. مثلا آن بار که من خیلی ناگهانی وسط کلاس گریه م گرفت و استاد کلاس را تعطیل کرد خیلی وضع بدی بود. در این سن اگر آدم دوست نزدیکی نداشته باشد و در دانشگاه با همه به گونه ای تعارف داشته باشد و کسی پیدا نشود که بغل ش کند. در این جور مواقع ماکزیمم یک دست روی شانه ت می آید و چند جمله ی شسته رفته که آن قدر آن ها را در فیس بوک خوانده ای از شنیدن شان کهیر می زنی. و بعد بقیه می گویند این کهیر هایی که زده ای برای این ست که از پوست ت خوب مراقبت نکرده ای. و دختر ها شروع می کنند از کرم هایی که تا حالا پوست احتمالا خود شان و در داستان شان پوست همسایه شان را درست کرده  حرف زدن. همه ی این ها با هم جمع شدن ش خیلی اوضاع را به هم می ریزد. پس اگر دفعه ی بعدی خواستید خون بالا بیاورید جلوی دوستان تان این کار را نکنید.

  • محمد ابراهیمی

نظرات  (۶)

واقعا نمیدونم چی بگم
خودم از ترحم بیزارم
معتقدم اگر کسی می خواهد با من باشد باید بخاطر خودم باشد نه اینکه دلش بحال من بسوزد و ....

اما واقعا ناراحت شدم:(
پاسخ:
من زنده م هنوز:-)
ترحم بد ه واقعا
امیدوارم این مطلب هم در گروه داستانهایی باشه که واقعی نیست...
ترحم وحشتناکه !
پاسخ:
نیست ش آقا:-)
  • اندر احوالات من و اینجانب
  • باشه :)
    پاسخ:
    :-)
    گریه چرا ؟ اونم سر کلاس درس ؟؟!


    پاسخ:
    چون یه آدم احساساتی نمی تونه ادای خوب بودن در بیاره
    من اولین دفعه دبیرستان اینجوری شدم دبیرستان که بودم بخاطره یه مسئله ای گریم گرفت...دوستم سریش گیر داد منم بهش جریان گفتم هیچ وقت رفتارش باهام درست نشد خیلی تلخ بود .از اون بدتر توی دانشگاه هم مجبور بودم اون موضوع به بقیه نگم چون از ترحم بعدش متنفر بودم نتیجه اینکه همه فکر می کردن مغرورم و خودم می گیرم...ترجیح می دم مغرور باشم تا قابل ترحم
    پاسخ:
    البته خوش بختانه من این طوری نیستم چندان
    ولی خب این اصل برقرار ه!
    ترحم....امان از ترحم
    پاسخ:
    امان
    یاد اون آواز توی مسیح باز مصلوب افتادم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">