یک جای عادی

نوشته های من یا گاهی نوشته های خوبی که به چشم م میان

یک جای عادی

نوشته های من یا گاهی نوشته های خوبی که به چشم م میان

نوشتن ذهن م رو مرتب می کنه. شاید نوشته هام تاثیر مهم ی در زندگی کسی نداشته باشن اما حال خودم رو خوب میکنه. این نوشته ها شاید واقعیت نباشن و شاید باشن.

سفر؟

دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۱، ۰۵:۰۰ ب.ظ

دیروز وقتی گفتی می خواهی که سفر کنی با خودم فکر کردم که سفر؟ اما سر تکان دادم و گفتم خوش بگذره. فقط پرسیدم کی میری و از کجا. تو هم با  حرکت سر و بالا بردن ابرو ها آسمان را نشان دادی که با هواپیما. چرا نپرسیدی کجا میرم؟ با خودم گفتم چون قرار نبود زیاد دور بشیم از هم. بعد گفتم که خب از کجا؟ گفتی مهر آباد دیگه. بعد کمی صبر کردی و خداحافظی کردی. وقتی دور می شدی و من مثل همیشه ایستاده بودم به تماشای رفتن ت داد زدی که پرواز های خارجی ساعت شش صبح.

می دانستم آمدن م حماقت ست اما آمدم. اما آن قدر احمق نبودم که وقتی ایستاده بودی و به در های ورودی ترمینال خیره شده بودی از پشت ستون بیرون بیایم. از همان دور برای آخرین بار دیدم ت. نمی خواستم اشک های م را برای آخرین دیدار مان در ذهن ت ثبت کنی.

  • محمد ابراهیمی

نظرات  (۴)

  • اندراحوالات من و اینجانب
  • دم دستی بود .

    هنوزپروازهای خارجی مهرآباده ؟!
    پاسخ:
    گمونم آره
    ینی بعضی هاش آره
    چرا نرفتی بهش بگی از رفتنش بغض داری ؟


    پاسخ:
    کسی که می خواد بره بهتره که چیزی جا نذاره
    مخصوصا دل ش رو
    خیلی فشنگ بود،ولی کاشکی میرفتی پیشش
    پاسخ:
    خب دل ش جا می موند
    بی دل می رفت ش!
    رفتنی ، می رود
    حتی اگر به پایش بیفتی...
    پاسخ:
    اوهوم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">