در راستای همین طوری نالیدن
اولا منظور از نالیدن لزوما این نیست که یکی گریه و ناله کنه. دیدی دیگه، وقتی یکی میاد حرف بزنه حوصله ش رو نداری میگی بنال. حالا این که یکی بگه دارم می نالم منظور ش همین ه که دارم به ادامه ی صحبت هام می پردازم.
نوشته های روسی ها رو خوندی؟ منظورم این جا دقیقا اون رمان هاشون ه. همونایی که بچه معروفاشون نوشتن و اینایی که می خوان بگن که خیلی خفن ن اول میرن سراغ خوندن شون. چه میدونم تولستوی و داستایوسکی و اون یکی چخوف. - الان زیر پوستی دارم میگم که منم خفن م، محض روشن شدن اذهان فکر کردی میگم عمومی؟ نه اذهان عقب افتاده، آره حدس ت درست بود من نظرم این ه که بین خواننده ها عقب افتاده هم هست - می گفتم. نوشته ها شون رو خوندی دیگه؟ طرف می خواد تعریف کنه محمد از در اومد تو رفت طبقه بالا دست شویی کرد برات در کمترین وضع ممکن چهل خط و در بیشترین ش هم پنج صفحه تعریف می کنه که چی شدش و همه ش هم تازه توصیف بیرون ه. یه جورایی اصرار داره که اون صحنه ای رو ببینیم که خودش می خواد. دقیقا همون طوری فکر کنیم که دل ش می خواد. چیز جالب این جاس که اینا یه صد سالی هست دارن خونده میشن و ملت روشن دل هم هی میگن به به، خدا شما رو از تخم فیل در آورده که مغز تون انقد گنده بوده که اینا رو زاییدید و این حرفا. - بی خیالی و صراحت کلام از اولین نشانه های روشن دل بودن ه، ایراد وارد نیست - ینی یه امت عظیمی میان میگن که هی مستر، به فتح م، وات د هل یو دید، دیس ایز د ریل شت! از اون طرف همون قشر روشن دل ما وقتی یه فیلمی مثل اینسپشن یا چه می دونم اون ل اونتورا یا درباره ی الی رو می بینه بلند بلند میگه به به عجب فیلمی، این پایان ش رو گذاشت به حساب خود بیننده. بشین ببین حال کن داآش.
این گشادی سلیقه از کجا حاصل شده؟ نکنه اینم شده جزء نشانه های یه شخصیت کول؟ ینی میشه همزمان از باز بودن دست مخاطب لذت برد و همزمان از سفت و سخت بودن نظر مولف؟